.::خاطرات خانم کوچولومون::.

نازنین دختر گلم. امروز که شنبه هست. تمام وجودم را استرس واکسن چهار ماهگیت فرا گرفته.......................... وای خدایا چقدر این استرس ها از استرس های امتحان و ازمون و ... بدتره... خدایا برام گذشتن از این ازمونها را اسون کن...  اخه پس فردا که دوشنبه هست و ٢ مرداد ٩١ زمان تزریق واکسن چهار ماهگیته ... وای خدای من... ...

دخترم پنجشنبه ای که گذشت من و شما و بابا با هم رفتیم پارک تهرانی. البته شما دومین بار بود که می رفتی پارک. و اوین بار بود که با کالسکه ات شما را بردیم بیرون... که موقع برگشت خوابیدی دوباره ... اینم چند تا عکس از اون روز ... بقیه عکسهات تو ادامه مطلب عزیزم...     ...

خدایا گناهان ما را در این ماه ببخش و بیامرز.  امسال دخترم اولین سالیه که با تو این ماه را می گذرانیم ولی صد حیف که امسال به خاطر شما نمی تونم روزه بگیرم. ولی سعی می کنم طبق هر سال ختم یک جزء قران را در هر روز داشته باشم اگر خدا توانم دهد... پارسال هم در حالی که تو در وجودم ریشه کرده بودی با هم ختم قران را انجام دادیم. ولی متاسفانه پارسال هم نتونستم از این ماه پر برکت فیض ببرم بدلیل اینکه حالم خیلی بد بود... از همه روزه داران و همه و همه تو این ماه مبارک التماس دعاااااااااااااااااااااا دارم... میدونم فردا شب با شنیدن صدای ربنا دلم خیلی برای روزه گرفتن تنگگگگگگگگگگگگگگگگگگگ خواهد شد....   ...

  ...

    ...

...

 این دامن هیچ نیازی به دوختن نداره اول خرید پارچه ارگانزا یه تور ساده آهار زده و کش یک سانتی (توی اهواز من این پارچه رو متری 2000 خریدم از امام) اول کار که دو متر و نیم پارچه خریدم یک متر سفید یک متر ونیم صورتی که کم بود چون من پرچین دوست داشتم باشه پس دو متر دیگه بعد دوباره بهش اضافه کردم. تقسیم پارچه از عرض همون قسمتی که کش نمی آد وگرنه دامن تون لوله میشه بالا عرض پارچه رو 7 سانت و طول پارچه رو 45 سانت گرفتم که بعد از گره نصف میشه یعنی بلندی دامن حدود 22 میشه    کش به اندازه دور کمر رو به پایه عسلی یا صندلی بستیم و ... گره های خیلی ساده پاپیونیو ...  و کل پارچه دور کش گره زده می...

  پارسای عمه تولد ٢ سالگیت مبارک عزیزم. الهی 100 نه 1000 نه نمی دونم ولی عمر با عزت داشته باشی و مفید در جامعه. از دیروز به این فکر بودم که چه طوری کنم. گفتم عکسایی که تو گوشیم ازت دارم را بزارم تا شاد بشی....                           ...

اولین عروسی ای که دخترمون به اونجا پا گذاشت عروسی دختر خاله مامان اوینا خانم بود که تو شهر ت... و در روز جمعه ساعت 5 الی 11 شب 23 تیر ماه 1391 البته با مراسم عقد کنان برگزار شد. مراسم پا تختی هم ساعت 4 به بعد روز شنبه 24 تیرماه 1391 برگزار شد...البته این عروسی زیاد به من خوش نگذشت چرا که دخترمون چون به سر و صدا عادت نداشت همش در اغوشم بود طوری که یکی از اقوام گفت اگر جا نداری اینجا صندلی هست؟ خدا را شکر لحظه شام خوردن دیگه منو اذیت نکرد و خوابید که تو عکسا عکسش هست .دلیل دومش هم همسرم بود که به خاطر شوهر خاله اش نتونست تو عروسی حاضر بش. اخه دوشنبه شب بود که همسرم به من خبر داد که شوهر خاله اش بر اثر سکته قلبی فوت شده و سه شنبه صبح مراسم تشی...

...